و أما الجهاد فی سبیل الله فمعلوم عند صدیقه و عدوه أنه سید المجاهدین و...
متن عربی و ترجمه فارسی
شرح نهج البلاغه إبن أبی الحدید
و أما الجهاد فی سبیل الله فمعلوم عند صدیقه و عدوه أنه سید المجاهدین و هل الجهاد لأحد من الناس إلا له و قد عرفت أن أعظم غزاة غزاها رسول الله (ص) و أشدها نکایة فی المشرکین بدر الکبرى قتل فیها سبعون من المشرکین قتل علی نصفهم و قتل المسلمون و الملائکة النصف الآخر و إذا رجعت إلى مغازی محمد بن عمر الواقدی و تاریخ الأشراف لأحمد بن یحیى بن جابر البلاذری وغیرهما علمت صحة ذلک دع من قتله فی غیرها کأحد و الخندق و غیرهما و هذا الفصل لامعنى للإطناب فیه لأنه من المعلومات الضروریة کالعلم بوجود مکة و مصر و نحوهما.
و اما جهاد او در راه خدا: در نزد دوست و دشمن وی آشکار است که ایشان سرور جهادکنندگان است؛ و آیا ممکن است جهاد برای هر کسی باشد جز برای او! و تو دانستی که بزرگترین جنگی که پیامبر (که دورد خدا بر او باد) در آن جنگید و و مصیبت بار ترین آن در قبال مشرکین همان جنگ بدر بزرگ است؛ که در آن هفتاد نفر از مشرکان کشته شدند، که علی بن ابی طالب نیمی از آنها را کشته بود، و مسلمانان و ملائکه نیمی دیگر را به قتل رساندند، و هنگامی که مراجعه کردی به کتاب مغازیِ"محمد بن عمر الواقدی" و تاریخ الأشراف از "أحمد بن یحیى بن جابر البلاذری" و غیره درستی آن برایت آشکار می شود؛ و این جدای مبارزه اش در جنگ های احد و خندق و غیره است؛ و این بخش به معنای زیاده گویی نیست؛ زیرا از معلومات ضروری است، چون علم به وجود مکه و مصر و امثال آن.
وأما الفصاحة فهو (ع) إمام الفصحاء و سید البلغاء و فی کلامه قیل دون کلام الخالق وفوق کلام المخلوقین و منه تعلم الناس الخطابة و الکتابة قال عبد الحمید بن یحیى حفظت سبعین خطبة من خطب الأصلع ففاضت ثم فاضت و قال ابن نباتة حفظت من الخطابة کنزا لا یزیده الإنفاق إلا سعة و کثرة حفظت مائة فصل من مواعظ علی بن أبی طالب.
و اما فصاحت: ایشان پیشوای فصیح گویان و سرور بلیغان است؛ و در مورد وی گفته شده است: که کلام او پایین تر از کلام آفریدگار و برتر از کلام آفریده هاست. و مردم از او سخن گفتن و نوشتن را آموختند، عبدالله بن یحیی می گوید: که هفتاد خطبه از سخنان أصلع(پیشانی بلند: از القاب امام علی علیه السلام) را حفظ کردم سپس پشت سر هم حفظ کردم. و ابن نباته گوید: از خطابه یک گنجی حفظ کردم که انفاق کردن آن به گستردگی و زیادی آن می افزاید، صد فصل از نصایح علی بن ابی طالب را حفظ نمودم.
و لما قال محفن بن أبی محفن لمعاویة جئتک من عند أعیا الناس قال له ویحک کیف یکون أعیا الناس فو الله ما سنّ الفصاحة لقریش غیره و یکفی هذا الکتاب الذی نحن شارحوه دلالة على أنه لا یجارى فی الفصاحة و لایبارى فی البلاغة و حسبک أنه لم یدون لأحد من فصحاء الصحابة العشر و لا نصف العشرمما دون له و کفاک فی هذا الباب ما یقوله أبو عثمان الجاحظ فی مدحه فی کتاب البیان و التبیین و فی غیره من کتبه.
و زمانی که "محفن بن أبی محفن گفت: از نزد ناتوان ترین مردم آمدم، معاویه به او گفت: وای بر تو! چگونه او ناتوان ترین مردم باشد! به خدا سوگند که فصاحت در قریش جز شیوه ی او نیست. و این کتابی که ما آن را شرح می دهیم بسنده می کند که بیانگر این مطلب باشد که وی در فصاحت همتایی نداشت، و در بلاغت رقیبی نداشت ، و کافی است بدانی که برای هیچ یک از فصیحان از ده صحابه کتابی نوشته نشد و نه نصف آن ده نفر، از آنچه برای امام علی(ع) نوشته شد، و در این گفتار سخن "ابوعثمان جاحظ" در ستایش وی در کتاب "البیان و التبیین" و دیگر کتاب هایش تو را کفایت می کند.
و أما سجاحة الأخلاق و بشر الوجه و طلاقة المحیا والتبسم فهو المضروب به المثل فیه حتى عابه بذلک أعداؤه . قال عمرو بن العاص لأهل الشام إنه ذو دعابة شدیدة و قال علی (ع) فی ذاک عجبا لابن النابغة یزعم لأهل الشام أن فی دعابة و أنی امرؤ تلعابة أعافس و أمارس . و عمرو بن العاص إنما أخذها عن عمر بن الخطاب لقوله له لما عزم على استخلافه لله أبوک لو لا دعابة فیک إلا أن عمر اقتصر علیها و عمرو زاد فیها وسمجها.
اما برازندگی اخلاق : از نظر خنده رویی و گشاده رویی و تبسم وی مورد مثل بود؛ حتی دشمنانش بر او خُرده می گرفتند، عمربن عاص به مردم شام گفت: او بسیار مسخره است، و علی(ع) در این مورد گفت: در عجبم از پسر نابغه! که در گمان خویش به مردم شام می گوید من مسخره هستم و انسانی هستم که همه چیز را به بازیچه گرفتم، و به زنان مشغولم. این عمربن عاص این سخنان را فقط از عمربن خطاب گرفته است که وقتی تصمیم بر خلافت گرفت می گفت: شگفتا اگر بذله گویی در او نبود! اما عمر به این کلام اکتفا کرد و عَمروبن عاص بر آن افزود و آن را ناهنجار کرد.
قال صعصعة بن صوحان و غیره من شیعته و أصحابه کان فینا کأحدنا لین جانب وشدة تواضع و سهولة قیاد و کنا نهابه مهابة الأسیر المربوط للسیاف الواقف على رأسه.
"صعصعه بن صوحان" و دیگر پیروانش می گویند: در بین ما همچون یکی از ما بود، نرم خو، و بسیار متواضع و در فرماندهی آسان گیر، در حالی که ما همچون اسیری در بند که شخصی با شمشیر بالای سرش ایستاده از او ترس داشتیم (فرمان می بریدم).
و قال معاویة لقیس بن سعد رحم الله أبا حسن فلقد کان هشا بشا ذا فکاهة قال قیس نعم کان رسول الله (ص) یمزح و یبتسم إلى أصحابه و أراک تسر حسوا فی ارتغاء و تعیبه بذلک أما و الله لقد کان مع تلک الفکاهة و الطلاقة أهیب من ذی لبدتین قد مسّه الطوى تلک هیبة التقوى و لیس کما یهابک طغام أهل الشام.
و معاویه به قیس بن سعد گفت: خدا ابوالحسن(علی بن ابی طالب) را رحمت کند او فردی ساکت و خوش خلق و بذله گو بود. قیس گفت: رسوال الله (نیز) مزاح می کرد و به یاران خود تبسم می کرد، و می دیدی که ظاهرا کاری می خواهد انجام دهد اما غیر از آن می کرد، که در این مورد بر او عیب می گرفتند! اما به خدا سوگند با این بذله گویی و گشاده رویی، نرم تر از دو کلاه نمدین بود که تا زده می شود، این وقارِ پرهیزگاری است، و همانند هیبت و ترس اراذل و اوباش اهل شام نیست.
سلام ........... وبلاگ خوبی داشتید .......
ممنون گرامی
سلام
خدارو شکر می کنم که در فضای سایبری با این وبلاگ زیبا و قرآنی آشنا شدم امیدوارم شما هم به ما افتخار بدید و در فضای سایبری مطالب هم رو مورد برسی و مطالعه و نقد قرار بدیم
امام کاظم علیه السلام :
إِنَّ الزَّرعَ یَنبُتُ فِى السَّهلِ وَلایَنبُتُ فِى الصَّفا فَکَذلِکَ الحِکمَةُ تَعمُرُ فى قَلبِ المُتَواضِعِ وَلا تَعمُرُ فى قَلبِ المُتَکَبِّرِ الجَبّارِ، لأِنَّ اللّه جَعَلَ التَّواضُعَ آلَةَ العَقلِ وَجَعَلَ التَّکَبُّرَ مِن آلَةِ الجَهلِ؛
زراعت در زمین هموار مى روید، نه بر سنگ سخت و چنین است که حکمت، در دل هاى متواضع جاى مى گیرد نه در دل هاى متکبر. خداوند متعال، تواضع را وسیله عقل و تکبر را وسیله جهل قرار داده است.
تحف العقول، ص 396
پیشاپیش عید ولادت بر شما بزرگوار مبارک باد
سلام
تبریک عرض می کنم عید ولایت رو محضر شما بزرگوار
ان شاالله خدا شما رو تو صف شیعیان مولا قرار بده به شرط دعا برای من
در پناه دادار حق
تشکر جناب خرقه پوش زهد و ریا... حتما دعا گو هستیم اگر لایق باشیم
سلام ابجیییی مطلب خوب بود موفق باشی
ارادت داریم زیاد
ارباب، صدای قدمت می آید
هنگامه ی اوج ماتمت می آید
ما در تب داغ غم تو می سوزیم
یکبار دگر محرمت می آید
بانوی نور و مهربانی زینب (س) جان
شرمنده ایم که بهای حسینی شدن ما ، بی حسین شدن تو بود
و شرمنده تر آن که تو بی حسین شدی و ما حسینی نشدیم
التماس دعا
زیارت هم قبول
شلاق و زخم و سلسله از خاطرم نرفت
شام و شراب و هلهله از خاطـــرم نرفت
خیلی به اشک ماتم ما خنده شــد ولی
ان نیشخند حرمله از یاد من نرفـــــــــت.
اپ چرا نمی کنی؟؟
آپ کردم
ترجمه شما بسیار دچار اشکال و اشتباه است. یک مورد را به عنوان نمونه مطرح میکنم :
جمله «اراک تسر حسوا فی ارتغاء» اشاره به یک ضرب المثل در زبان عربی است.
ضرب المثل «یُسِرُّ حسواً فی ارتغاءٍ» برای کسی به کار می¬رود که تظاهر به کاری می¬کند اما غیر آن را اراده می-نماید.
توضیح : حسو به معنای «پر کردن دهان» (ملء الفم) است. ارتغاء به معنای «شرب الرغوة» است. رغوة به معنای «حباب روی شیر» (زبد اللبن) است. بر این اساس معنای جمله «هو یسرّ حسوا فی ارتغاء» این است : «او پر کردن دهان از شیر را در نوشیدن حباب روی شیر پنهان می¬کند» (یعنی مقصود اصلی او نوشیدن شیر است اما تظاهر می¬کند که حباب روی شیر مراد اوست)
در این داستان هم معاویه ـ لعنه الله ـ به بیان یکی از فضایل امیرالمؤمنین (علیه السلام) ـ یعنی مزّاح بودن آن حضرت ـ تظاهر میکند اما مقصودش آن است که این خصوصیت نقص ایشان بود. (معاذ الله).
قیس بن سعد در واقع با این ضرب المثل به معاویه (لعنه الله) متذکر میشود که تو تظاهر به بیان فضیلت علی بن ابی طالب میکنی اما میخواهی اهل مزاح بودن آن حضرت را به عنوان عیب ایشان مطرح کنی.